Thursday, September 18, 2008

Betolt Bresht Poems


واقعا که در دوره ی تیره و تاری زندگی می کنیم :و

امروز فقط حرفهای احمقانه بی خطرند!ز

گره بر ابرو نداشتن از بی احساسی خبر می دهد

و آنکه می خندد هنوز خبر هول ناک را نشنیده است.و


این چه زمانه ایست که

حرف زدن از درخنان عین جنایت است

وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!و

کسی که ارام به راه خود می رود گناه کار است

زیرا دوستانی که در تنکنا هستند

دیگر به او دسترسی ندارند.و


آهای آیندگان شما که از دل گردابی بیرون می جهید

که ما را بلعیده است

وقتی از ضعف ها ی ما حرف می زنید

از زمانه ی سخت ما هم چیزی بگویید.و

به یاد بیاورید که ما بیش از کفشهامان کشور عوض کردیم

و نومیدانه میدان های جنگ طبقاتی را بشت سر گذاشتیم

انجا که ستم بود و اعتراضی نبود.و


اینرا خوب می دانم:و

حتی نفرت از حقارت نیز

آدمی را سنگ دل می کند.و

حتی خشم در برابر نابرابری هم

صدا را خشن می کند.و

آخ ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم

خود نتوانستیم مهربان باشیم.و


اما شما وقتی به روزی رسیدید

که انسان یاور انسان بود

درباره ی ما با رافت داوری کنید!و

برتولد برشت

بخش هایی از یک شعر

-آیندگان-